نه عَجب بُوَد زِ کوفه، اگر اِنقلاب دارد
که به اِرتفاع یک نِی، رُخ آفتاب دارد
عَجب این بُوَد که چون مَه، رُخ شَمسِ عالم آرا
زِ غبار و خاکِ صَحرا، به رُخش حِجاب دارد
همه گوش ها به فرمان، پی اِستماع از جان
که حسین عزیزِ زَهرا، به شما خِطاب دارد
نگرید روی خوبش، نَزنید سَنگ و چُوبش
لبِ قاریانِ قرآن، نه چنین جَواب دارد
سرِ نِی سرِ برادر، نگران به سوی خواهر
ولی از جَراحت و خون، به جَبین، نِقاب دارد
زِ چه رَه تو، ای برادر، شده ای جدا زِ خواهر؟
بنگر که بی تو زینب، غمِ بی حِساب دارد
تو نموده ای جُدایی، شده روزِ بینوایی
هله زینب از فَراقت، بصرِ پُر آب دارد
به فشان زِ دیده، (آذر) شب و روز لؤلؤ تر
که گرانبهایی این دُر، به صفِ حساب دارد
- پنج شنبه
- 18
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 20:34
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرحوم آذر خراسانی
ارسال دیدگاه