• پنج شنبه 1 آذر 03


مبعث حضرت محمد(ص) -(عاشقان چون بر در دل حلقۀ سودا زنند)

417

عاشقان چون بر در دل حلقهء سودا زنند
آتشِ سودای جانان در دلِ شیدا زنند

تا به چنگ آرند دردَش دل به دستِ غم دهند
وَر به دست آید وِصالش جان به پشتِ پا زنند

از سرِ خوانِ دو عالم بگذرند آزاد وار
سنگِ آزادی برین نُه کاسهء مینا زنند

از سرِ مستی همه دریای هستی در کشند
چون بترسند از ملامت خیمه بر صحرا زنند

بگذرند از تیرگی در چشمهء حیوان رسند
دمبدم بر جان و دل آن جامِ جان‌ اَفزا زنند

چون به آبِ زندگی لب را بشویند خضر وار
بوسه بر خاکِ سرای خواجهء بطحا زنند

رحمت عالم، رسول الله، آن کُو قدسیان
بر درش لبیکِ اوحی الله ما اوحی زنند

آن شهنشاهی که بهرِ اِعتصامِ اَنبیا
عقدهء فتراک او از عروةالوثقی زنند

در ازَل چون خطبهء او والضحی اِملا کند
نوبتش زیبد که سبحان‌ اَلذی اَسری زنند

چون بساطِ قُرب او از قاب قوسین اَفگنند
رایت اِقبال او بر اوجِ او اَدنی زنند

طرهء مشکین عنبر پاش از یاسین چنند
حلقهء روی بهشت آساش از طاها زنند

تا نسوزد آفتاب از پرتوِ نُور رُخش
سایبان از ابر بر فرقِ سرش در وا زنند

شمه‌ ای از طیبِ خُلقش در دَم عیسی نهند
وز فروغِ شمعِ رویش آتشِ موسی زنند

هشت بُستانِ بهشت از شبنم دستش خورند
نُه حبابِ چرخِ قبه هم در آن دریا زنند

برتر از کُون و مکانِ کعبه است یعنی در گهش
هشت قصرِ کاینات از خاکِ او مُلجا زنند

چون بُود دریُم دستش منبعِ آبِ حیات
سنگ ریزه هم درو گویا شود اَر وا زنند

دو کمان از یک سپر سازند انگشتانِ او
وز لزومش ناوکِ الزام بر اَعدا زنند

از برای آستانِ قدرِ او در هر نفس
صد هزاران خشتِ جان بر قالبِ تنها زنند

خیمهء اطلس برای دودگیرِ مَطبخش
بر سرِ این هفت طاق آینهء سیما زنند

مرکبِ او شیهه بر میدانِ علیین کشند
موکبِ او خیمه بر نُه طارمِ خضرا زنند

مشعله داران کویش هر مهی ماهی کنند
سایبانِ در گهش زین مهر چتر آسا زنند

گر چه نگرفت از جهان زر، خاک بیزانِ درش
تودهء زَر در رهِ خورشید زَر پالا زنند

چاکران او بدون حقّ فرو نارند سر
بندگانِ او قدم بر اوُلی و اُخری زنند

خاصگانِ او ندیمِ مجلسِ خاصِ قدم
با چنین نسبت کجا دَم زآدم و حوا زنند

دوستیّ حقّ نیابی در دلی بی‌دوستیش
مهر مهرِ او و مهرِ حقّ همه یکجا زنند

هر که او را دوست‌ تر از خود ندارد رانده‌ ای است
وَر چه دارد یک جهان طاعت به رویش وا زنند

وَر همه عالم گنه دارد، چو او را دوست داشت
خمیهء جاهش درونِ جَنت‌ الماوی زنند

هر که او دعوی بینایی کند بی پیرویش
رَهروانش خاک در چشمِ جهان پیما زنند

چون (عراقی) پیرو او شد سزد گر روزِ حشر
خیمهء قدرش وَرای ذروهء اعلا زنند

  • دوشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 16:2
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران