• دوشنبه 3 دی 03

 مختار وطن پرست

در مدح حضرت زهرا (س) -(سیّدۀ کاملۀ نشأتین)

397

سیّدهء کاملهء نشأتین
زوج علی، جان نبی، نور عین

مادر پیغمبر ختمی مآب
همسر شاهنشه مالک رقاب

حجت حق بر حجج کردگار
بهجت دل بر شه والاتبار

پاک شده با ید پرودگار
رِجس زُدا از اُمَمِ روزگار

ناب ترین گوهر بحر جمال
پاک ترین میوهء باغ جلال

نازترین شاهد بزم ازل
خوب ترین جلوه گه لم یزل

گردزُدا از ره آن مه جبین
تاج مَلَک حضرت روح الامین

عارفهء بی بدل روزگار
عاکفهء سجده برِ ذووقار

کاسه به دستی به درش آفتاب
خوشه چن خرمن او ماهتاب

باب فلک مام زمین تا شمار
گر بگذارند بدینسان قرار

تا که یکی همچو بتول آورند
هیچ نیارند که حسرت برند

گوشه نشین تا نشدی مصطفی'
همچو شب اقرا و غار حرا -

تاک ستان کی شدی از کردگار
تا بدهد در دل خُمَّش قرار

حاصل آن خلوت و آن تاک پاک
فاطمه آن سامع روحی فداک

قابله اش مریم و سارا شده
آسیه و حضرت حوّا شده

قبل چهل سال که از امر پاک
سفرهء عقدش بشود زیب خاک -

با دل و جان در زِبَرِ کهکشان
خطبهء او خوانده حقِ لامکان

گر نَبُدی شمس ضحی لافتی'
کس نَبُدی همسر آن مه لقا

خمس زمین مهریهء عقد اوست
اهل زمین جیره خور نقد اوست

گفت چنین احمدِ صادق پیام
هر که گذارد به زمین جای، گام

گر بُوَد از دشمن این خوش خرام
راهروی کرده یقین از حرام

فاطمه نورست چه دانم چه نور
فاطمه حورست چه گویم چه حور

فاطمه سیبیست ز باغ خدا
فاطمه ماهیست به بام سما

فاطمه دیباچهء حسن ازل
فاطمه خود سالکهء بی محل
@NEGINPOEM
فاطمه معشوقهء ذات خداست
فاطمه مستورهء بزم علاست

فاطمه را نابغه گفتن خطاست
فاطمه را فاطمه گفتن سزاست

بحر ازل تا که گهر پرورید
گوهر نابی چو تو کی آفرید

گوهریان صارف تو کی شوند
آب رخ خویش ز صرفت برند

صارف تو غیر خدا نیست کس
صارف تو عقل ازل هست و بس

گوهر تو ناب تر از هر گهر
گوهر تو لعل دهِ صد کمر

احمدِ جان گفته دو صد بارها
ای به فدای دل تو مصطفی'

مادر اب ام ابیهاستی
مرضیه و زهرهء زهراستی

ای بفدایت همه مادران
خیل زنان و پسران، دختران

مادری از نام بلندت بلند
جمله کسان در کنفت پایبند

از کرمت عصمتیان مادرند
کاسه بدستان و همه بر درند

فاطمه بر کون و مکان مادر است
گر همگان خاک، هم او چون زر است

اسوهء نسوان جهان مادریست
کو به یقین جلوهء پیغمبریست

فاطمه را روح نبی خوانده اند
رِجْس و دَنَس از دل او رانده اند

مُفتخر خيرِ كثیر آمدست
در دو جهان همچو خودش نآمدست

ناقه سوار طَفِ واحسرتا
شافع نازک دل کُلُّ الوری'

جفت زن دادزنان امان
راست کُنِ صوت نواپیشگان

فاطمه چون ناقه سواری کند
دست ازل بر همه یاری کند

ظلّ ظلیلش به همه افکند
خوف و هراس از همه دلها کَنَد

فاطمه چون پای بمحشر نهد
فاطمیان جمله ز دوزخ جهد

فاطمیان در دو جهان فایقند
لطف خدا را ز کرم لایقند

فاطمیان در دو جهان خرّمند
بزم خدا را به ولا محرمند

فاطمه هم دین من آئین من
فاطمه آن نور جهان بین من

فاطمه ای مادر درد و بلا
شیرده شیرزن کربلا
@NEGINPOEM
فاطمه ای مادر صلح و قیام
مادریت سایهء دَه یک امام

شیر تو صدشیر ژیان پرورد
هر یک از آن صد گَلِه روبه دَرَد

شیر تو دین پرور و جان پرورست
شیر تو شیر و عسل داورست

فاطمه ای ساقی صبح ازل
جام مِیَت جام میِ بی بدل

جرعه ای از جام یقینم بده
با میِ خود مذهب و دینم بده

هر که خورد جرعه ای از جام تو
غرقه شود در یم انعام تو

ای ز غمت سوخته جان بهشت
هر که غمت یافت جنان را بهشت

سرّ گمان سوز خدا دانمت
پردگی راز خدا خوانمت

وای بر این عقل تهی پای من
دست تهی آمده از وهم و ظن

از دل و از دیده به تنگ آمدم
با دل و با دیده به جنگ آمدم

دیدهء من گردفزایی کند
دیدهء تو دیده گشایی کند

دیدهء من دیده گه خودنما
سرّ خود و سرّ خدا را نما

بوالعجا عاشق شیدا شدم
قطره نیم طالب دریا شدم

آمده در شأن تو خیر کثیر
مدح مرا همچو یکی قدح گیر

وصف تو را مصحف یزدان بگفت
درّ سخن را به ید خود بسفت

قطره من و پهنهء دریای تو
ذرّه من و چشمهء بیضای تو

ناطقهء الکن من از کجا
شرح دهد وصف مدیح ترا

گر بپذیری به درت چون سگان
فخر کنم بر همه شاهنشهان

تا که (نگین) باشد و این روزگار
سوزد از آن آتش اندوه بار

این چه حدیث است اَیا گلعذار
لاله باغ ملکوتیّ و نار؟

شعله فروزان که درت سوختند
خار به گلبرگ طری توختند

میخ دَر از شعله کین تا گداخت
بر دَر و بر سینهء تو جای ساخت

گل که فتاد از شرر خار میخ
یک سِوُم باغ برون شد ز بیخ

مردک دوُّم که شرر زد به باغ
غنچهء سادات فرو شد به راغ

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:46
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران