ای خدائی گوهرِ والای لاهوتی صَدف
خاتَمت را از نگینِ خاتمت نقشِ شَرف
دیدهء حق بینت از تأثیرِ کُحلِ ماغوی
شد به حقّ مدلولِ ما زاغ البَصَر را متّصف
در طریقِ شوق زیرِ پای هِشتیّ، سدره را
در گذشتی از نعیمِ خُلد و جنّات و غُرَف
هر طرف انوارِ حقّ دیدی اگر چه رفته بود
از میان، مفهمومِ بعد و جانب و سَمت و طرف
نقشِ توقیعِ تو شد؛ تا رَحمة للَعالَمین
جوهرِ نفسِ عَوالم غُوطه زد اَندر شَرف
مامِ هستی از تو نازد تا قیامت، زانکه هست
نفسِ آباء سَلَف را چون تو فرزندی خَلَف
ای چراغِ لایزالی کز فروغِ اِیزدی
بر گرفتی عالَم از انوارِ خود اَندر کَنَف
تا سروش، آوای اِقرا بِاسمِ رَبّک باز خواند
گشت اوصافِ رِسالت را وجودت مُتّصف
ای تو اَعلی النّاسِ قدراً، جای در دست و دریغ
گُوهرت نشناخت دنیای به ماهیّت خَزف
شد وجودت سنگِ هر بیداد و مُحنت را نشان
گشت ذاتت تیرِ هر دَرد و مُصیبت را هدف
از نشان بگذشت اَندر مهبطِ تنزیل و وَحی
هر خَدنگ افتاد تیر اندازِ گردون را به کَف
رَفتی و از رَفتنت رَفت از جهان روحِ سُرور
عالَم از بعدِ تو شد بیت الحَزن، دارُالاَسَف
- سه شنبه
- 30
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 21:45
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد عابد
ارسال دیدگاه