• سه شنبه 15 آبان 03


ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت

1449

ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت
از سوز درد تازیانه پیکرم سوخت
از بسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن
عمامه را بردار که موی سرم سوخت
در خاطر من هست که دیروز طفلی
فر یاد می زد عمه جانم معجرم سوخت!
شام غریبان لحظه های سخت مابود
دربین آتش جانماز مادرم سوخت
آن لحظه که بی بی رباب از عمق جان گفت:
زینب بیا که جامه های اصغرم سوخت
برنیزه شاه تشنه کامان تشنه لب بود
بادیدن زخم گلویش حنجرم سوخت
وقتی که از نیزه سر شش ماهه افتاد
قلب رباب وعمه ها وخواهرم سوخت
درراه ازبس که رقیه برزمین خورد
از سوز گریه دیده های اکبرم سوخت
بدتر ازاینها تاکه سیلی بررخش خورد
ناگاه دیدم ساقی آب آورم سوخت
درپیش چشم مردهای شهر چون شمع
دیدم که عمه زینب من در برم سوخت
شاعر:سهیل ساعدی

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران