شد حسنت رفتنی
شد حسنت رفتنی دل نگران تو در کرب و بلایم حسین
می روم اما بدان فکر اسیران رهِ شـام بلایم حسین
سینة پر آذرم در گذر زندگی کرده رهایم حسین
لحظة آخر ببین در دلِ خونینِ خود یادِ شمایم حسین
******
زهـر جفـا کـار مـرا سـاختـه
بر جگـرم خـطّ غـم انداختـه
حیلــة عُمّــال امیّــه نگــر
مدینـه دل بر زر شـان باختـه
غربت من اول غم های توست
آینـة هجـرت تنهـای توست
دل نگرانـت شده ام یا حسین
سوز غمم سوزش فردای توست
شد حسنت رفتنی دل نگران تو در کرب و بلایم حسین
******
فاطمـه را پـارة تـن بـوده ای
همره غم های حسن بـوده ای
لحظـة غمبـار جـدایی رسیـد
همـدم من یـاور من بـوده ای
چشـم من آیندة تو دیده است
در نظـرم حنجـر ببریده است
گوش من و نغمة هَل من مُعین
از لبِ عطشان تو بشنیده است
شد حسنت رفتنی دل نگران تو در کرب و بلایم حسین
******
نعش پسر به روبه رویت نهند
ناوک سر نیـزه به سویت نهند
تشنـه به صحـرای منـای بلا
خنجـر بُـرّا بـه گلـویـت نهند
دایــرة غصّــه فـرا تــر رَود
روی سنـان قـافلـة سـر رَود
شـام بـلا رنـج اسـارت گری
بی کس و تنها شده خواهر رَود
شد حسنت رفتنی دل نگران تو در کرب و بلایم حسین
******
مـن که ره صُلـح پذیرفتـه ام
لحظـة آخـر اگـر آشفـتـه ام
فکـر غـریبــان بـلا بـوده ام
ماتـم فـردای تـو را گفتـه ام
صبر حسن خون حسین خواسته
رو به روی ستـم به پا خاستـه
مِهـر امـامـان هُدی سـروری
نمی شـود در دل مـا کـاستـه
شد حسنت رفتنی دل نگران تو در کرب و بلایم حسین
******
- جمعه
- 9
- مهر
- 1400
- ساعت
- 13:33
- نوشته شده توسط
- نخل بی سر
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه