یاد تن عریان تو هستم برادر
با قد خم گریان تو هستم برادر
دیدم سرت بالای نیزه خواند قرآن
من عاشق قرآن تو هستم برادر
پیشانی ات شد غرق خون با حمله سنگ
دلواپس دندان تو هستم برادر
دیدی چه آمد بر سرم در کوفه و شام
من کشته ی هجران تو هستم برادر
غرق جراحت آمدم روی مزارت
دلتنگِ خواهر جان تو هستم برادر
بر شانه های زخمی ام زخم فراق و
زخمی ترین حیران تو هستم برادر
شرمنده ام پیشم لبِ تو خیزران خورد
خیلی بدهکار تو جان هستم برادر
یک تکه از پیراهنت بر روی سینم
یاد لب عطشان تو هستم برادر
من با سنان و شمر و خولی راه رفتم
با گریه و با ندبه و با آه رفتم...
- یکشنبه
- 2
- آبان
- 1400
- ساعت
- 11:45
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه