نقشه هایم ریخت بر هم..محسنِ مادر برو
پُر شدم از درد و ماتم محسنِ مادر برو
حسرتِ لای لایی ات تا روز محشر تازه ست
سینه ام جلوه گهِ غم..محسنِ مادر برو
آخرین فرزندِ مظلومم..فداییِ علی..
زاده ی سلطانِ عالم محسنِ مادر برو
هرچه کردم در.. نیاید سمتِ تو امّا نشد
دیده ام شد مثلِ زمزم محسنِ مادر برو
روی هیزم ها و خاکستر زمین خوردی چرا؟
گر که مقدور است نم نم محسنِ مادر برو
قلب های این جماعت سنگ باشد ای پسر
خواهشا حالا..همین دم محسنِ مادر برو
گفته ام فضّه بیاید زود بردارد تو را
نقشه هایم ریخت بر هم محسنِ مادر برو
- یکشنبه
- 2
- آبان
- 1400
- ساعت
- 11:53
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه