#شب_ضربت_خوردن_مولای_متقیان
#روضه_شب_قدر_مظلومیت_مولا
خدا بود و علی بود و سحر بود
دو عالم از ولایش با خبر بود
به سوی مسجد کوفه روان شد
که بینِ کوفیان بی بال و پر بود
هوای عشق در سر داشت مولا
ولی در سینه اش آهِ شرر بود
شبِ نور و شبِ رحمت شبِ قدر
علی در آن میان خیرالبشر بود
هوای شب چه دلگیر است و بیتاب
گمانم در کمینِ او خطر بود
تمامِ عالم از دلشوره ی او
ز تیغِ اِبنِ مُلجم با خبر بود
فراقِ یار در امید وصل است
جهان در ندبه ی شق القمر بود
چه شبهایی که بغضش را فرو برد
تمام گریههایش در سحر بود
به دوشش نان و خرما حمل میکرد
یتیمان را همانند پدر بود
گذر از کوچه های تنگ و تاریک
که با غم های زهرا همسفر بود
چنان بر فرقِ مولا زد عدویش
که قامت در قیامش غوطه ور بود
همان فُزت و وَ رَب الکعبه ی او
شکستِ خصم و آغازِ ظفر بود
دوبیتی های درد و رنجِ مولا
یقین از داغِ زهرا بیشتر بود
گریز روضه ام کرب و بلا شد
که چشمانِ همه از گریه تر بود
لبانِ خشک و چشمانِ پُر از آب
چه گویم نالهها هم بی اثر بود
خجالت می کشد سقا ز طفلان
ز روی اصغرش شرمندهتر بود
بمیرم عصرِ عاشورای خونین
که آتش خیمه ها را شعله ور بود!
#سه_شنبه_۳۰_فروردین_۱۴۰۱
#هستی_محرابی
@Asharemehrabi
- چهارشنبه
- 31
- فروردین
- 1401
- ساعت
- 16:33
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه