بر در خانه ی آقا به تمنای کریم
صف کشیدند شب وروز گداهای کریم
من به جز خیر ندیدم زکرمخانه ی او
بنده ام بنده ی شرمنده ی مولای کریم
ماهمه سائل دستان کریم حسنیم
چشم داریم به احسان و به اهدای کریم
آفتاب کرم دوست به او می تابد
غرق انوار الهی شده دنیای کریم
جز حسن نیست کریمی که زبانزد باشد
ما ندیدیم دراین دایره همتای کریم
این قبیله به خدا عادت احسان دارند
نیست غیر از کرم وجود سجایای کریم
نفر چارم اصحاب کسا اوست ولی
لقب اوشده بین همه آقای کریم
نکشد منت حاتم که کند فخر براو
هرکه دارد به کف اش گوهر دریای کریم
اف بر آن زن که پس از دیدن آثار کرم
زهر غم ریخت به جان ودل دانای کریم
گفت برهمسر خود زود برو، قاتل او
مات و مبهوت شد از صبر وشکیبای کریم
شکرلله که «وفایی» به کرمخانه ی دوست
متبرک شده شعر تو به امضای کریم
- یکشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1401
- ساعت
- 17:32
- نوشته شده توسط
- احسان مشفق
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه