تو وارث تمامی غم های مادری
مسموم زهر کاری یک کوچه و دری
نام تو با بقیع گره ای کور خورده است
همسایه همیشگی حوض کوثری
تو مادری ترین امامان شیعه و...
درد آشنای درد دل چاه و حیدری
لعن خدا بر آنکه مذلت خطاب کرد
انگار نه انگار نوه پیمبری
کمتر به خود به پیچ از این التهاب زهر
چیزی نمانده است که پر در بیاوری
خود،کربلاست هروله دور بسترت
اما حزین کرب و بلای برادری
بی اختیار یاد غم شام می کنی
وقتی که چشمهات می افتد به معجری
این تیرها که بغض جمل بر تن تو زد
شد نیزه سنان و رگ گردن تو زد
علی آمره
منبع:شعر شاعر
- شنبه
- 16
- دی
- 1391
- ساعت
- 9:16
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه