• شنبه 15 اردیبهشت 03


شعر مدح امام رضا ( ع) (بود پیوسته نیت در ریاض روضه رضوان را)

3159

بود پیوسته نیت در ریاض روضه رضوان را
که بوسد آستان روضه‏ ی شاه خراسان را
مه ایوان یثرب آفتاب مشرق و مغرب‏
که سقف مشهدش همسایه آمد عرش رحمان را
سجود آستانش دولت دنیا و دین بخشد
همین دولت بسست از دین و دنیا اهل ایمان را
نظر در صورت قندیل محراب مزارش کن‏
غبار آستانش دیده‏ ها را می‏ کند روشن‏
صفای مرقدش بخشد صفا آیینه‏ ی جان را
ملایک رو نهند از حلقه‏ ی اهل صفا اینجا
که در این کعبه دریابند اجر عید قربان را
نموداری نمود از لاجوردی گنبد سلطان‏
قلم روزی که طرح انداخت این فیروزه ایوان را
سلاطین چشم آن دارند از بهر سرافرازی‏
که گاهی خاکروب این زمین. سازند مژگان را
وصال کعبه خواهی سوی ایوان رضا رونه‏
چه حاجت از تف دل تافتن ریگ بیابان را
خدا با دوستان چندین کرم دارد که کرد آسان‏
به راه این حرم دشواری خار مغیلان را
به هر مژگان زدن چون دولت حجی برد سالک .
سزد کز دیده ‏ها سازد قدم این راه آسان را
ز طوف این حرم گردی چو در پیراهنی گیرد
بگو بر روضه‏ ی فردوس افشان طرف دامان را
برای نکهت شاخ گل باغ رضا رضوان‏
دمی صدره به طرف روضه بگشاید گریبان را
چنان کز آسمان قرآن فرود آورد در کعبه‏
برد روح‏ الامین زین در ثواب ختم قرآن را
دلی کز پرتو شمع شبستانش شود روشن‏
به خلوتخانه‏ ی گردون رساند نور عرفان را
تعالی الله زهی مهمانسرا کز غایت رحمت‏
نعیم هشت جنت پیش راه آرند مهمان را
اگر جمعیت دل بایدت زین در مشو غایب‏
که اینجا جمع می‏سازند دلهای پریشان را
درین خلوتسرا هر کو برافروزد چراغ دل‏
ببیند آشکارا روی چندین راز پنهان را
هوا و آب این ارض مقدس جذبه‏ یی دارد
که گرد غفلت از دل می‏ برد گبر و مسلمان را
چو شمع وصل روشن کردی اینجا سوختن اولی
چرا باید کشیدن دور از این در داغ هجران را
ستم آن بود کز انگور مأمون بر امام آمد
نه آن تلخی که بود از میوه‏ ی دل، پیر کنعان را
فروغ شمع دولتخانه‏ ی موسی بود کاظم‏
گلی کانشب چراغ راه شد موسای عمران را
از آن روزی که این انگور زهرآلود پیدا شد
دگر تلخی نرفت از آب و خاک این باغ ویران را
طلوع کوکب اثنا عشر همراه یوسف شد
صفای مطلع خورشید داد ایوان زندان را
نبردی اهرمن انگشترینش بیخبر از کف‏
اگر نام علی نقش نگین بودی سلیمان را
گلستانیست پربرگ و نوا خاک در سلطان‏
که آبش رنگ و خاکش بود هذ نسرین و ریحان را
در آن روزی که هر مرغی به گلزاری مقرر شد
فغانی بلبل دستانسرا شد این گلستان را
خدایا تا بود در دفتر آل عبا ثابت‏
به روی صفحه‏ ی هستی نشان و نام، سلطان را
سرم در سجده‏ ی درگاهش آن مقدار مهلت ده‏
که از لوح جبین معدوم سازم خط عصیان را


 

  • شنبه
  • 16
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 10:1
  • نوشته شده توسط
  • عفاف

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران