از عالمي بريدم و اينجا رسيده ام
يک عمر بال و پر زدم اما رسيده ام
اين قطعه با تمام زمين فرق مي کند
انگار من به عرش معلّي رسيده ام
با قلب من تمام حرم حرف مي زند
شايد دگر به عالم معنا رسيده ام
از اين به بعد صحبت لب تشنگي خطاست
وقتي به پايبوسي دريا رسيده ام
کي بي شفاي اين دل درمانده مي روم
حالا که من به صحن مسيحا رسيده ام
من از خدا به غير تو چيزي نخواستم
با یک نگاه خود بگو آیا رسيده ام؟
توفيق خاکبوسي تو لطف خواهري ست
اینجا به فضل دختر موسي رسيده ام
قلبم کبوتر حرم زينب قم است
در هر سلام منتظر يک عليکُم است
مهر تو را زلالي باران نوشت و بعد
فردوس را ز خاک خراسان نوشت و بعد
با هر ترنمِ «وَ أنا مِن شُروطِها»
حب تو را قبولي ايمان نوشت و بعد
از تربت قدوم تو خاک مرا سرشت
عشق تو را براي دلم، جان نوشت و بعد
ای مهربان تبسم هر روزه ی تو را
صبح سپيد مردم ايران نوشت و بعد
در سايه ی تجلي شمس الشموسي ات
خورشيد را چراغ شبستان نوشت و بعد
وقت طواف قبله ی هفتم رسيده بود
ما را ز خيل گوشه نشينان نوشت و بعد
بسته به چشم هاي تو شد سرنوشت ما
يک خنده ی رضايتت آقا بهشت ما
هر کس به يک نگاه تو دل داد يا رضا
از بند غصه ها شده آزاد يا رضا
بار نخست از سوي آزادي آمدم
اما دلم به دام تو افتاد يا رضا
از مرقد کريمه رسيدم که شد دلم
یک يا کريم صحن گُهرشاد يا رضا
با هر فراز جامعه شد همصداي من
در صحن جامع رضوي، باد يا رضا
من را بس است مرحمت گوشه چشمي ات
در بين حجره هاي پريزاد يا رضا
در صحن انقلاب تو، شد منقلب دلم
از بس کنار پنجره فولاد يا رضا ـ
حرف از زيارت و حرم و کربلا زدم
گفتم ز عيدي و شب ميلاد يا رضا
من دست خالي آمده ام توشه دست توست
اذن طواف مرقد ششگوشه دست توست
بند آمده زبان ز شکوه زبانزدت
بسته دخيل گنبد مينا به گنبدت
باب الاجابت همه ی اهل عالم است
حلقه به حلقه، پنجره فولاد مرقدت
بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره
از بس گره گشا شده هر رفت و آمدت
«باب الجواد راه ورودي به قلب توست»
امشب شفيع ما شده جود محمدت
تا هست روضه ی تو به جنت چه حاجتيست
دارد بهشت، حسرت ديدار مشهدت
بيت الحرام در نظرم جلوه مي کند
وقت طواف ارض و سما گرد گنبدت
دارد زيارت تو ثواب هزار حج
جانم فداي نام تو «يا ثامن الحُجج»
اي آفتاب جود و سخا أيها الرئوف
آئينه ی اميد و رجا أيها الرئوف
تو ملجأ توسل هر دلشکسته اي
امشب بگير دست مرا أيها الرئوف
ديدم به محضر تو رسیده ست شاعری
حتي گرفت از تو عبا أيها الرئوف
خود را به حلقه هاي ضريح تو بسته است
درمانده اي براي شفا أيها الرئوف
در این حرم ملائکه هم از نگاه تو
دارند التماس دعا أيها الرئوف
مي گفت عارفي که خدا را قسم دهيم
امشب همه به حق تو يا أيها الرئوف
حالا کنار پنجره فولاد آمديم
با اشک و آه و شور و نوا أيها الرئوف
اذن عروج تا ملکوتم به دست توست
جا مانده ايم از شهدا أيها الرئوف
ما را به روز حشر و جزا رو سپيد کن
اين کشتگان عشق خودت را شهيد کن
شاعر:یوسف رحیمی
- شنبه
- 16
- دی
- 1391
- ساعت
- 10:43
- نوشته شده توسط
- عفاف
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه