شبهای بی ستاره ترينت سحر نداشت
غم نوحه های سينهی تنگت اثر نداشت
يوسف ترين غريبِ خدا ماهِ آسمان
از حالِ تو سراغ به جز چشمِ تر نداشت
ای حضرتِ صبور ترين ، ای امام صلح
ايوبِ صبر طاقتِ صبر اينقدر نداشت
شهرِ مدينه بعدِ علی خود گواه بود
هرگز زمانه ای ز تو مظلوم تر نداشت
رد می شدند از روی خاكستر دلت
اصلاً كسی از آتش قلبت خبر نداشت
گفتند واجب است حسن سرزنش شود
از اجر اين فريضه مدينه حذر نداشت
بازم غريبه ها به خدا دوستی نبود
در كوچه های طعنه تو را نيشتر نداشت
بر منبر رسول خدا صبِّ مرتضی
بر لب خطيب تكه كلامی دگر نداشت
يك عمر خاطرات دلت را ورق زدم
جز اشك و آه و غصه و خونِ جگر نداشت
از خاطراتِ آتش و از ميخِ در بگير
تا گوشواره ای كه دگر گوش بر نداشت
از سينه ای كه آينهی سنگ خورده بود
تا گيسوئی كه رنگِ حنايش اثر نداشت
از چادری كه وصله دگر چاره اش نبود
از كوچه ای كه راهِ گريزی دگر نداشت
يك شب دو شب نه بلكه چهل سالِ آزگار
كابوسِ كوچه از سرِ تو دست بر نداشت
روزی نشد كه آينهی دِقِّ تو به عَمد
با تازيانه از برِ چَشمت گذر نداشت
صد پاره كرده ای جگرت را كريمِ دل
وقتي كه درد جایی از اين خوبتر نداشت
- شنبه
- 16
- دی
- 1391
- ساعت
- 10:56
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه