در مدح و منقبت مولا
علی بن موسیالرضا(ع)
من با قطار ساعت هشت عاشقانه
راهم فتاده سمت مشهد تا شبانه
میبارم اشک از هر دیده مخفیانه
در سینه آه سرد دارم بی بهانه
گفتم سلام آقا جوابم را شنیدم
بیپرده الطاف امام خویش دیدم
من دیدهام در این خیابان رد عابر
من دیدهام هر زائری که گشته طاهر
من دیدهام الطافشان را گشته ظاهر
من در حرم دیدم نگاهش را به زائر
هرکسکه آمد درحرم حاجت روا شد
بعد از زیارت زائر کرببلا شد
قصد زیارت کردهام الحمدالله
آری عبادت کردهام الحمدالله
میل شهادت کردهام الحمدالله
خود را زعامت کردهام الحمدالله
باب الجوادش هر مریضی را شفا داد
از سفرهی احسان به ما آقا غذا داد
من آهو سرگشتهی این کوهسارم
هرچند از لطف فراوان شرمسارم
سر را به خاک پایشان هردم گذارم
ضامنبهغیرازحضرتسلطانندارم
در دام عشقش من اسیرمن فقیرم
هر دم امام مهربان شد دستگیرم
در صحن گوهرشاد افتاده نگاهم
با اشک جاری بر ضریح و بارگاهش
ای من فدای هر دو چشم همچو ماهش
چون سائلی دلخسته بنشسته براهش
من ریزهخوار سفرهی لطف رضایم
بر درگه سلطانیش گردیده جایم
ای روضهخوان کربلا ابن شبیبم
من داغدار روضهی شیبالخضیبم
آقا غریبی؟ من عزادار غریبم
من خاک پای اکبرم همچون حبیبم
آقا غلط کردم حبیبت خضر راهم
تا صبح محشر دود برخیزد ز آهم
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
- پنج شنبه
- 19
- خرداد
- 1401
- ساعت
- 7:17
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه