کاشکی می شد کبوتری رو گنبد طلا بشم
زائر اون صحن و سرای پاک و با صفا بشم
وقت نماز رو سجادم با گریه میگم ای خدا
یعنی میشه که خادم آقا امام رضا بشم
وقتی دلم پر می زنه میره تا گنبد طلا
حس می کنم آقا می خواد همیشه با خدا بشم
دنیای بی امام رضا برای من جهنمه
خدا نیاره روزی که من از آقام جدا بشم
می خوام کنار ضریحش مثل یه روستایی برم
میخوام که ساده دل باشم تا زود حاجت روا بشم
اگر که بی قیمتم و کسی من و نمی خره
باید توی حرم خاک قدوم زائرا بشم
زائر زیاد داره ولی میگن غریب الغرباست
چی می شه مونس دل غریب آشنا بشم
میگن که این صاحبخونه به سائلاش لطف می کنه
دلم می خواد تا عمر دارم تو حرمش گدا بشم
تنگه دلم برای یک سحر نشستن تو حرم
دخیل پنجره فولاد با روضه ی سقا بشم
"پنجره فولاد رضا برات کربلا میده"
کاش لایق زیارت حسین سر جدا بشم
آقام برا ابن شبیب روضه خون کربلا شد
منم می خوام روضه خون ذبیح باالقفا بشم
رضا رسول زاده"
- شنبه
- 16
- دی
- 1391
- ساعت
- 12:2
- نوشته شده توسط
- عفاف
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه