#شب_سوم
#حضرت_رقیه_س
نور خورشیدم که در ظلمت سرا افتاده ام
دختر شاهم که در ویرانه ها افتاده ام
روزگاری بالش زیر سرم دست تو بود
اُف به این دنیا کجا بودم کجا افتاده ام
از سر دست عدو دندان شیری ام شکست
روضه خوانت بودم اما از صدا افتاده ام
صورت و دستم کبود و پای من پر آبله
از شب جاماندنم از دست و پا افتاده ام
نه غذایی خورده ام نه آب عمّه شاهد است
بعد تو بابا من از آب و غذا افتاده ام
✍?نویدطاهری
- شنبه
- 1
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 19:2
- نوشته شده توسط
- خسوف
- شاعر:
-
نوید طاهری
ارسال دیدگاه