مناجات و فراق کربلا
بغض فراق توست گرفته گلوی چشم
این هجر برده پیش همه آبروی چشم
.
می گریم از فراق حرم ، مهربان محض
پر گشته از شراب فراتت سبوی چشم
.
جا دارد آن زمان که میایم حسینیه
با اشک های دیده کنم شست و شوی چشم
.
خیلی گذشته از سفر آخرم حسین
کرب و بلا شده بخدا آرزوی چشم
.
گریه امان نمیدهدم تا که میشود
عکس ضریح عکس حرم، رو به روی چشم
.
میخواستی که هجر تو دیوانه ام کند
این خواست تو بوده اگر که ! بروی چشم
.
در پیش محضر تو و ماه حرم فقط
گویم سخن به یاری این گفت و گوی چشم
.
بهر نظر به سمت همین بیرق و علم
.
می گریم از فراق حرم ، مهربان محض
پر گشته از شراب فراتت سبوی چشم
.
جا دارد آن زمان که میایم حسینیه
با اشک های دیده کنم شست و شوی چشم
.
خیلی گذشته از سفر آخرم حسین
کرب و بلا شده بخدا آرزوی چشم
.
گریه امان نمیدهدم تا که میشود
عکس ضریح عکس حرم، رو به روی چشم
.
میخواستی که هجر تو دیوانه ام کند
این خواست تو بوده اگر که ! بروی چشم
.
در پیش محضر تو و ماه حرم فقط
گویم سخن به یاری این گفت و گوی چشم
.
بهر نظر به سمت همین بیرق و علم
“زائر “ز اشک کرده همیشه وضوی چشم
رامین برومند (زائر)
- پنج شنبه
- 6
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 17:32
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه