زبانحال امام حسین در بالین شهزاده علی اکبر ع
گرد غریبی و غم و غصه به سر دارم
میسوزم از این آتشی که در جگر دارم
.
دل خوش به این بودم علی جان آخر عمری
بهر عصای دست خود آخر ، پسر دارم
.
اما ببین حالا کنارت میوه ی قلبم
این انکساری را که الان در کمر دارم
.
*من یک علی اکبر به این میدان فرستادم
حالا ولی از یک علی هم بیشتر دارم!!!*
.
بدجور نیزه خورده پهلویت بمیرم من
از درد این ضربه علی من هم خبر دارم!!
.
حتی تنفس هم برایت سخت تر شد، من
این خاطره از تیزیه مسمار در دارم
.
برخیز ای خوش غیرت از این خاک ها اکبر
از خنده های شمر من غم سخت تر دارم
.
برخیز عمه آمده در بین این لشکر
می دانی اینجا دشمنان بد نظر دارم!!!؟
.
از جسمت انگاری غنیمت برده اند اینها؟!!
از قد و بالای تو چیزی مختصر دارم
.
انقدر پر پر گشته ای و ارباً اربایی
من از علی اکبر ، علی اصغر دگر دارم!
.
با لرزش دستی که الان دارم از این غم
ماندم چگونه جسم تو از خاک بردارم؟!
.
عیبی ندارد در عبایم میبرم جسمت
هرچند بی یارم ولی چندین نفر دارم…
.
حالا که بی اکبر شدم میخندد ابن سعد
با سخره میخندد وَ میگوید پسر دارم
.
عیبی ندارد بی ستاره گشتم اما شکر…
در کربلا حالا فقط تنها ، قمر دارم
✍? رامین برومند (زائر)
۱۴۰۱/۰۵/۰۶
- جمعه
- 7
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 9:1
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه