دل دراین گلشن فردوس صفا می گیرد
گرچه بی ارزش وقدراست بها می گیرد
گرکه هرغنچه دلی باز شود، بالبخند
عطرگلزار تو ازدست صبا می گیرد
آن که درعشق توای دوست فنا شداینجا
زکف مرحمتت آب بفا می گیرد
کار ساز همگان است نگاه کرمت
حاجت خودزشما شاه وگدا می گیرد
آشنا با کرم توست گدای حرمت
رچه خواهد ز تو بی چون وچرا می گیرد
هرکه یکبار شود زائرعارف به شما
درسه جا هدیه زالطاف شما می گیرد
نکند باز ازاین پنجره قفل دل را
پشت این پنجره هرکس که شفا می گیرد
هر زمان یاد غریبی تو می افتد دل
می زند ناله زداغ تو، عزا می گیرد
گرکه پای فتاده است «وفائی» زگناه
دست او را همه جا لطف شما می گیرد
- شنبه
- 16
- دی
- 1391
- ساعت
- 12:56
- نوشته شده توسط
- عفاف
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه