• دوشنبه 3 دی 03


حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( مسلم دلاور بود)

575



مسلم دلاور بود
مثل عمویش تیغ می‌چرخاند و صفدر بود
وقتی رجز می‌خواند
از پهلوان‌ها یک سر و گردن فراتر بود
اصل‌ونسب یعنی
او هم برادرزاده، هم داماد حیدر بود
در خطبه‌خواندن هم
با تیغ برّان زبان مثل پیمبر بود
پایان هر بیعت
در شهر کوفه ماجرای پشت‌وخنجر بود

ای بی‌وفا کوفه!
ای کاش از اول نمی‌گفتم بیا کوفه!
ویران شود ای‌کاش
یا که ببلعد مردمان خویش را کوفه
با خانواده نه!
مولای من حتی خودت تنها نیا کوفه
خوش نیست پایانش
وقتی‌که عهدش را شکست از ابتدا کوفه
خیری در اینجا نیست
می‌بارد از دیوار و درهایش بلا کوفه

آواره شد مسلم
در کوفه بین چاره‌ها بی‌چاره شد مسلم
یاد حسین افتاد
وقتی که بند از بند جانش پاره شد مسلم
از نسل پاکان بود
اما اسیر لشکری مِی‌خواره شد مسلم
غربت همین بس که
دل‌خوش به عهد کوفی بدکاره شد مسلم
در آخرین لحظه
مرثیه‌خوان کودک و گهواره شد مسلم

از روی بام افتاد
در پیش چشم پست‌ها، عالی‌مقام افتاد
صدها حکایت داشت
خونی که از لب‌های او در چشم جام افتاد
گفتند باخنده
زن‌های کوفه عاقبت پیک امام افتاد
می‌دید ازآن بالا
آتش به جان چادر اهل خیام افتاد...
می‌دید از‌آن‌جا که
زینب مسیرش با چه‌وضعی سمت شام افتاد


شاعر:گروه یاقوت سرخ

  • شنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران