• سه شنبه 15 آبان 03


شهادت حضرت عبدالله بن حسن(ع) -( شبو تا اینکه صبح کنه)

329


شبو تا اینکه صبح کنه
پلکشو روی هم نذاشت 
گف به خودش یادت باشه
عمو براتو کم نذاشت

نماز صبحشو که خوند 
بغضی پیچید توی گلوش 
بغضو نگه داشت تو دلش 
نگاهشو دوخت به عموش 

از سر صبح هرکسی که 
 دیده بودش میگف خدا
باباش امام حسن رو باز
انگار دیدم تو خیمه ها 

نذاشت که هیچکس ببینه 
اشکی که از چشش چکید 
گف کاش منم بزرگ بودم 
علی اکبرو که دید

انگار دلش بهونه‌ی 
احلی عسل گرفته بود 
قاسمو موقع وداع 
وقتی بغل گرفته بود 

دست ابالفضلو گرفت 
وقتی که مشکو برمیداشت
میگفت منم میومدم 
اگه عموجونم میذاشت 

هر جوری بود کنار اومد 
تموم اینهارو که دید 
علی اصغر که میرف 
گریه امونشو برید 

وقتی شنید تو قتلگاه 
عمو میگه هل من معین 
دیگه نتونس بشینه 
تو خیمه ها روی زمین

از تشنگی فقط میدید 
عمو رو لابه لای دود 
دورو بر عمو پر از
 گرگای وحشی شده بود

شبیه ساقی حرم 
دستشو داد برا حسین 
هر زخم توی بدنش
انگاری میگف یا حسین‌

شبیه اکبر شده بود 
روی تنش ولوله شد 
شبیه اصغر هدفِ 
دشمنی حرمله شد 

تو قتلگاه جون دادنش 
قاتل زینب شده بود 
شبیه قاسم بدنش 
پامال مرکب شده بود 

تو اون همه برو بیا
تنش یکی شد با عموش
سری شد آخر تو سرا 
نیزه که رفت توی گلوش 

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 9:45
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران