ولی بدان نزدم لب به آب بعد از تو
در آن سپاه که شد انقلاب بعد از تو !
تمام دلخوشی ام دست دشمنان افتاد
گرفت بغض من و آفتاب بعد از تو
به روی دست پدر غنچه ی تو پر پر شد
و جمع شد کف دستش گلاب بعد از تو
قرار قلب دوعالم، هنوز هم مانده ست
دل رباب پر از اضطراب بعد از تو
به مشتهای گره کرده ات، چه ها کردی
که کاخ ظلم و ستم شد خراب بعد از تو
روا نبود بیوفتد رباب روی خاک
روا نبود بیوفتد حجاب بعد از تو
- پنج شنبه
- 13
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 18:21
- نوشته شده توسط
- احسان مشفق
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه