سرت را روی نیزه تا که دیدم
به دنبال سرت هی می دویدم
دو چشمانم به دنبال سر تو
قدم تا هر قدم آه می کشیدم
بمانَد در دلم جان برادر
که در راهِ اسارت چه شنیدم
اگرچه غم به سویم حمله ور شد
ولیکن با دل و جانم خریدم
دمی بنگر اخا بر حال و روزم
زاین داغ مصیبت قد خمیدم
تمنا می کنم جان رقیه
بیا برگرد اخا دیگر بریدم
- چهارشنبه
- 26
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 8:56
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رضا ترابی گیلده
ارسال دیدگاه