پاگیر ماتمیم..،عقب هم نمی کشیم
عمری گذشت و دست از این غم نمی کشیم
از بس شبانه دور و بر شمع می پریم
باران اشک هم برسد..،نم نمی کشیم
ای کشتی نجات! تویی مایه ی حیات
ما بی جهت تو را به رُخ یَم نمی کشیم
شرط گرفتنِ پرِ شالاَت..،طهارت است
ما بی وضو که دست به پرچم نمی کشیم
سرمایه ای به جز تو اگر سهم ما شود
پس میدهیم..،حسرت دِرهَم نمی کشیم
داغ تو روحِ خامِ گدا را قوام داد
هرگز بدون هُرم غمت دَم نمی کشیم
عشق تو را همین که چشیدیم..،کافی است
نقشه برای سفره ی حاتم نمی کشیم
امروز زنده ایم اگر..، کار فاطمه است
بی لطف او..، به ماه محرم نمی کشیم
ما لطف کرده ایم..، تو را رو نمی کنیم
آتش به جان عالم و آدم نمی کشیم
ما را کسی نخواست..،فدای سرت نخواست
تا با تواییم..،منت همدم نمی کشیم
تا آبهای کُلمَن اطراف صحن هست
خود را به سمت چشمه ی زمزم نمی کشیم
اندوه دوری از تو بلا شد به جانمان
ما از فراق کربُبلا کم نمی کشیم
▪️
▪️
از بعد آن که شمر به زلف تو چنگ زد
شانه به هیچ گیسویی،محکم نمی کشیم
اوج تحمل دل ما..،نعل تازه است...
دیگر به ساربان و به خاتم نمی کشیم
- چهارشنبه
- 26
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 16:36
- نوشته شده توسط
- الهه سادات گلچین حسینی
- شاعر:
-
بردیا محمدی
ارسال دیدگاه