پا پس نمی کشه
همه رفتن ولی شمر که دس نمی کشه
زینب رسید و گفت 
مادر بیا ببین دیگه نفس نمی کشه ۲
تاختن
اونا که ملک ری و باختن 
بدجوری با هم دیگه ساختن 
تو رو توی گودی انداختن
زیرو رو شدی / پشت و رو شدی / چجوری با مادرت رو برو شدی 
بی هوا زدن / با عصا زدن / جلو خواهر تو با کف پا زدن 
ای وای - ابی عبدالله۳
〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 
بارون نیزه بود
یه مسلمون برا آب دادن اصغرش نبود 
لب تشنه کشتنش
وسط روزه، ولی آسمونا شدن کبود ۲
بردن 
توی مجلسی که مِی خوردن 
خیلی زینبت رو آزردن
دسته گل های تو پژمردن
بردن آبرو / پس کجاس عمو / که ببینه ما شدیم با کی رو برو
چشممون زدن / بی امون زدن / چرا دیگه تو رو با خیزرون زدن
ای وای - ابی عبدالله۳
                    
                    
                
                - یکشنبه
- 30
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 10:18
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
- 
                            حسین فتحی

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه