زینب(ع) وشام
دیده ام در عمر خود باران، ولی از سنگ نه
دیده ام دشمن ولی چون شامیان، یکرنگ نه
ماعزاداریم واینان شادمان کف می زنند
بوده ام دلتنگ اما اینچنین دلتنگ نه
روز عاشورا وبعدش هلهله بشنیده ام
لیک بانگ هلهله اینطور بد آهنگ، نه
می برندم کوچه گردی وسوی بازار شام
رفته ام بازار اما چون اسیر جنگ، نه
خطبه میخوانم به شام ومرگ را آماده ام
چون تو میخواهم شهادت، زندگی با ننگ نه
شعر:اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 6
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 1:4
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه