برزینب مظلومه شب تار رسیده
ناموس خدا برسر بازار رسیده
دروازه ی ساعات پراز مردم شامی است
برگوش همه خنده ی انظار رسیده
از کرب وبلا وسفر کوفه سوی شام
یک قافله با چشم گهربار رسیده
برسوختگان در عوض تسلیت وگل
هم آتش وخاکستر وهم خار رسیده
برعترت پیغمبر اسلام دراین شام
از قوم یهودی غم وآزار رسیده
ای وای زحال دل زینب که دگربار
برنیزه سر سید ابرار رسیده
ترسم فکند از سرنیزه به زمینش
سنگی که به پیشانی سردار رسیده
دیدند که چون حجله ی خون کرده رخش را
تیری که به چشمان علمدار رسیده
با خواندن قرآن تو ای ناطق قرآن
مرهم به دل خسته وبیمار رسیده
بنویس «وفایی» که پی محو ستمگر
زینب نه ، بگو حیدر کرار رسیده
- یکشنبه
- 6
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 12:2
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه