هر کسی وقت گرفتاری سراغش را گرفت
روزی سالانه ی دیگِ اجاقش را گرفت
رو به رو شد هرکسی با حُسنِ زیبای حَسَن
او وفاقش داد و از قلبش نفاقش را گرفت
دست خالی هر کسی آمد به دیدار کریم
دست پر برگشت و عمری ارتزاقش را گرفت
نوکری،در بین روضه گفت؛ آقا کربلا!
بعد هیئت رفت ویزای عراقش را گرفت
خواب دیدم فرشهای دستباف اصفهان
در حرم سرتاسر صحن و رواقش را گرفت
شاعری میخواست مدحش را بگوید ناگهان
غم به جان او نشست و اشتیاقش را گرفت
شاعر:سجاد روان مرد
- یکشنبه
- 13
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 15:28
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه