خوشم که شاه رئوفم مرا صدا کرده
میان این همه مردم مرا سوا کرده
مرا کشانده به اینجا دگر عوض بشوم
به بی پناهِ گنهکار اعتنا کرده
زِگوشه ی حرمش تا به عرش راهی نیست
مرا امام رضا عاشقِ خدا کرده
اگر گره به دلم خورده چاره اش اینجاست
گره ز کار دلم با نگاه وا کرده
یقین کنید که سلطان نگفته می بخشد
همین که زائرِ اویی به تو عطا کرده
زمان جلوه ی یا ایها الرضایی خویش
ز بس که لطف نموده همه رضا کرده
به زیر سایه ی ایوان باصفایِ رضا
دلم هوایِ نجف ؛ صحنِ مرتضی کرده
بلند بلند به پیری گریه می کنم امشب
شبیه طفل که دستِ پدر رها کرده
صدایِ پای محرم به گوش می آید
چه آتشی به جگر روضه ها به پا کرده
قسم به ناله ی شب های جمعه ی زهرا
دلم هوایِ سحرهایِ کربلا کرده
صدا زند پسر من ؛ کدام بی انصاف
تنت بدون کفن بر زمین رها کرده ؟
- دوشنبه
- 14
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 13:1
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه