• دوشنبه 3 دی 03


شب است و دیده ای بیدار دارم

2849
4

شب است و دیده ای بیدار دارم
دوباره حالتی غمبار دارم
دوباره خاطرم افسرده گشته
به قلبم داغ جانکاهی نشسته
به جای اشک خون از چشم جاری است
هوای دیده ام امشب بهاری است
دوباره مرغ دل پر زد ز سینه
گرفته لانه گویا در مدینه
مدینه محبط وحی رسول است
دینه شهر زهرای بتول است
مدینه رازها داری به سینه
مدینه ای مدینه ای مدینه
مدینه از غمت دلها کباب است
قبور چهار معصومت خراب است
شنیدم هتک حرمت گشت اینجا
قبور اطهر ابناء زهرا
دوباره زنده شد درخاطر ما
مصیبتهای حیدر بعد زهرا
همان روزی که دشمن بی مهابا
نموده عزم نبش قبر زهرا
خبر آمد علی از چه نشستی
تو که پروردگار غیرت هستی
ز جابرخیز ای مولای مردان
که گردد عن غریب آن قبر ویران
به سینه لاله ها از آه می کاشت
به دستش ذوالفقار حیدری داشت
بدان جا تا قدم بگذاشت حیدر
به پا شد گوئیا غوغای محشر
به لبها نعره تکبیر دارد
علی در دست خود شمشیر دارد
گذشت آن روز که دستم ببستید
زکینه پهلوی زهرا شکستید
کنون از خون شود سیراب این خاک
اگر بردارد این خاک بقیع چاک
همه رفتند تها گشت مولا
قدم می زد ولی تنهای تنها
به زیر لب بگفتا با دلی زار
کجایی ای به غمهایم مرا یار
کجا رفتی تو ای بانوی خسته
کجایی همسر پهلو شکسته
پس از تو تیره گشته روزگارم
پس از تو آرزوی مرگ دارم

  • یکشنبه
  • 17
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 9:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران