• دوشنبه 3 دی 03

 اسماعیل تقوایی

زبانحال زینب(س) دراربعین_ آمدم کربلا بسوی تو باز

436

زبانحال زینب(س) در اربعین

آمدم کربلا بسوی تو باز
آمدم سوی تو ز روی نیاز
آمدم درد دل کنم باتو
آمدم شکوه ها کنم آغاز

شکوه از روزهای پرآلام
شکوه از مردمان کوفه وشام

بعد تو بر حرم جسارت شد
خیمه ها وحشیانه غارت شد
آتش کین به خیمه ها افتاد
سهم آل خدا اسارت شد

تن تو بر زمین رها کردم
قصد رفتن زکربلا کردم

زیر بار جسارت ودشنام
خطبه خواندم به کوفه ودر شام
خطبه ها حیدری وکوبنده
تلخ کردم برای دشمن کام

لیک در هردوجا سرت دیدم
آه از دل کشیده گرییدم

شام، بی حرمتی، چه سنگین بود
درد هامان بدون تسکین بود
سنگباران و گردش بازار
هدیه از مردمی بد آیین بود

شام، رنج وعذاب، حاصل ماند
شام، داغ رقیه بر دل ماند

کاروانت زشام آمده است
بهرعرض سلام آمده است
همه گریان شدند چون اینجا
بوی تو بر مشام آمده است

خاک قبرت بسر بریزم من
کاش از روی آن نخیزم من

شعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 25
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 19:39
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران