مظلوم ترین
همچون پدرت خدا نما بودی تو
مظلوم میان اولیا بودی تو
با صلح که مصلحت برای دین بود
آماج خدنگ افترا بودی تو
خواندند تورا مذلّ مؤمن، افسوس
با آنکه به عزت آشنا بودی تو
بودی تو امام وفاقد مامومان
مظلوم ترینِ مقتدا بودی تو
بیرون زسرای خود تو بودی غریب
در خانه قر ین اشقیا بودی تو
از خاطره کوچه دلت خونین بود
انگار همیشه در عزا بودی تو
سم خوردی و خون دل برون افکندی
راحت شده، راضی به قضا بودی تو
مانند پدر فزت و رب را گفتی
گوینده ی شاد این نوا بودی تو
زینب چه کشید آن دم آخر که
آماده ترک این سرا بودی تو
نگذاشتنت کنار جدت باشی
با آنکه عزیز مصطفی بودی تو
تو بی حرمی وقبر تو بی نور است
با اینکه ز انوار خدا بودی تو
شعر:اسماعیل تقوایی
- سه شنبه
- 29
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 1:45
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه