ما سائل لطفيم و عطائي كه تو داري
هستيم همه زير كسائي كه تو داري
يك مرتبه كافي ست فقط از تو گدائي
تا اينكه شود شاه گدائي كه تو داري
با گريه صفا گفت به مروه كه خدائي
وا مانده دهانش ز صفائي كه تو داري
چشم فلك از صبح ازل نيز نديده است
هم پايه ي اين جود و سخائي كه تو داري
در صلح تو فرياد رسائي ست يقينأ
گوشي نشنيده است صدائي كه تو داري
در كوچه تو را كشت كسي با غم سنگين
مرديم از اين درد و بلائي كه تو داري
پس ميرسد آن روز كه هر شيعه بگويد
قربان تو و صحن و سرائي كه تو داري
رو ميكند ايوان نجف سمت مدينه
تا بنگرد ايوان طلائي كه تو داري...
- سه شنبه
- 29
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 16:17
- نوشته شده توسط
- محمد حسین عزیزی
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه