سمت بقیع مرغ دل خسته پر دهیم
لَختی بیا! به لخته جگر گریه سر دهیم
جان عقیله بسته به چشمان مجتباست
این داغ را چگونه به زینب خبر دهیم
زینب رسید و...گفت حسن: زهر،کاری است
باید تقاص تیزی مسمار در دهیم...
یادت که هست مادرم افتاده بود کاش
می شد که جان کنارِ درِ شعله ور دهیم
زینب جواب داد برادر صبور باش
باید که امتحان بلا بیشتر دهیم...
آن ساعتی که تیر به تابوت می زنند
می شد که کاش بر کفن تو سپر دهیم
خیز و ببین حسین به بالینت آمده
باید که نوبتی به غم طشت زر دهیم
تو نیستی به شام بلا و یزید هست!
وقتی که جان کنار سر و چوب تر دهیم...
- سه شنبه
- 29
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 16:46
- نوشته شده توسط
- محمد حسین عزیزی
- شاعر:
-
محمد حسین مهدی پناه
ارسال دیدگاه