چون در مدینه بر دری آتش زکین افتاد
با ضربه بر در، پشت آن زهرا زمین افتاد
فریاد یا پیغمبرا بر آسمانها رفت
انگار از انگشتر خلقت نگین افتاد
او کوثر دین بود وبا این ظلم بر بانو
گویا که صدها لرزه بر ارکان دین افتاد
بود او سفارش کرده ی پیغمبر اسلام
افسوس گیر مردمی خوار ولعین افتاد
پهلوی زهرا زیر بار ضربه خونین شد
ای وای من، باری ز بانویی وزین افتاد
جانها بسوزد از برای حیدر مظلوم
با دیدن زهرای خود زار وغمین افتاد
اندر هجوم لشگر جهل وستم آنجا
اطفال او را اشک خونین از جبین افتاد
از آنزمان با خاطرات آتش و آن در
زین واقعه آتش به جان مومنین افتاد
شعر :اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 23
- آبان
- 1401
- ساعت
- 0:13
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه