• دوشنبه 3 دی 03


زمزمه و شور فاطمیه سلام الله علیها

580

آجرک الله یا صاحب الزمان عج??


چهار بند روضه جانسوز (ان شاالله حقش ادا بشه)
#پیشنهاد_ویژه
#پست_ویژه
#شور_روضه_ای
#زمزمه
خیلی میپرسن از هم این روزا
نشونیِ خونه ی حیدر رو
از بوی دود میشه اینو فهمید
میشه شنید ناله ی مادر رو

مسیر ما خورده به این کوچه
اینجا چقد روضه فراوونه
از قطره های خونِ رو دیوار
تا درِ نیمه سوخته ی خونه

میگن لگد زدن
چهل نفر به این درو
میگن آتیش زدن
جلو پسر یه مادرو
قدش نمیرسید
فقط میگفت نزن  برو

میگن جلو چشِ
همه زدن یه مادرو
همه دیدن شکستن ، پر کبوترو
کسی نبود که وا کنه دستای حیدرو


بند دوم

گوشه گیریای حسن سخته
نجوای نیمه ی شبش سخته
میزاره سر رو گوشه ی دیوار
خیلی برای زینبش سخته

علی با بغضش میکنه اروم
یتیمارو یه کوه غم داره
همه اروم میشن ولی بازم
حسن یه گوشه داره میباره

کی گفته اینو که
بزرگ میشی یادت میره
کی جای مادرو
واسه یه بچه میگیره
حسن با هرنفس
زنده میشه و میمیره

تموم غصه هاش
میشه غم توی جگر
آخه کشیده از
کوچه ها خیلی دردسر
سفید شده موهاش
تو جوونی مثه پدر

بند سوم

خونه ی بی مادرو میشه از
سکوت تلخ بچه ها فهمید
میشه غم نگاه حیدر رو
از گریه های بیصدا فهمید

مادر نباشه خونه بی نظمه
هرکی یجا میشینه تنهایی
بغض علی رو میشه حس کرد از
شبایی که میخونه لالایی

میخونه لالایی
خواب یتیما میپَره
مادر نباشه که
بچه خوابش نمیبره
تموم غصه ها
انگاری سهم حیدره

میون خونه ها
دود تنور و بوی نون
تو خونه ی علی
هرکی یه گوشه روضه خون
خاره تو چشمش و
میون حنجر استخون

بند چهارم

هرجا که حرف مادرا باشه
حسن میاد با چشم بارونی
یه گوشه میشیگه و میباره
تو جگرش غم شده زندونی

با بغضی که بسته نفسهاشو
تو کوچه ها دست به کمر میشه
چی دیده که رد شدن از کوچه
باعث کلی دردسر میشه


میگن که مادرش
جلو چشش لگد میخورد
میگن یکی با یه
سیلی قبالشو میبرد
حسن با مادرش
آره نفس نفس میمرد

میون کوچه ها
مادر چشاش سیاهی رفت
مسیر خونه رو
چی شد که اشتباهی رفت
با زخم اون قلاف
مادر بیگناهی رفت



بند پنجم

کرببلا رو دیده تو کوچه
دیده حسن سوختن مادر رو
بین دیوار و در دیده تو اون
صحرا دویدنای خواهر رو

غربت مادر و چهل نامرد
شد چادر خاکی اون پامال
دیده و گریه کرده با زینب
به یاد ازدحام ِ تو گودال

به یاد شمری که
یه قطره آب نمی رسوند
رو حنجر حسین(ع)
خنجرِ کُند و می کِشوند
به یاد اون تنی
که زیر نعل اَسبا موند

غرق به خون رو خاک
دست و پاهاشو میکشید
سرش رو نیزه بود
یدفعه ساربون رسید
انگشتش و آخه
با انگشتر چرا برید؟!

#خادم_زینب
#زمزمه
#شور
#فاطمیه

  • چهارشنبه
  • 9
  • آذر
  • 1401
  • ساعت
  • 11:58
  • نوشته شده توسط
  • Khademozeinab1396@gmail.com

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 3.46 MB
تعداد بازپخش 39
تاریخ بارگذاری چهارشنبه 9 آذر 1401 08:29
حجم فایل 1.66 MB
تعداد بازپخش 16
تاریخ بارگذاری چهارشنبه 9 آذر 1401 08:37
حجم فایل 1.66 MB
تعداد بازپخش 13
تاریخ بارگذاری چهارشنبه 9 آذر 1401 08:38

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران