• جمعه 2 آذر 03


کمی از بال هایش مانده بر در

643

#روز_بعد

عدو که رفت پایش مانده بر در
زغال و دود جایش مانده بر در
گذشت و روز بعدش مرتضی دید
کمی از بال هایش مانده بر در
در آن غوغا صدا زد «آه فضه»
تمنایش ، صدایش مانده بر در
نفس در سینه اش بالا نیامد
هنوزم های هایش مانده بر در
نشد فرصت که چادر را بپیچد
دو سه نخ از عبایش مانده بر در
-
میان شعله ها گرم دعا بود
دعایش، ربنایش مانده بر در

  • سه شنبه
  • 15
  • آذر
  • 1401
  • ساعت
  • 11:21
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران