یا فاطمه الزهرا (س)
پرش آهسته آهسته شکست و بر زمین افتاد
گل یاسی میان شعله های آتشین افتاد
طنابی گرد دستانِ امیرش ، کوچه پُر غوغا
گره بر کار مولایش امیرالمومنین (ع) افتاد
گره زد بازوی بشکسته را بر بازوی حیدر
غلاف آمد جدایش کرد، تنها و حزین افتاد
امان از دست آن ملعون، چطور آمد فرود آن دم !
که با یک ضربه، در آن کوچه، زهرا (س) این چنین افتاد...!
چه آمد بر سرش...! دیگر نمی گویم ز میخ و در...
کبود زخم ها بر آن وجود نازنین افتاد
شبی با دست لرزان، اشکهای مرتضایش را
تبرک کرد و سر بر سینه ی تنها ترین ... افتاد
علی (ع) ماند و علی(ع) ، تنها میان شهری از فتنه
طنین کینه ی دشمن بر آن خُلدِ برین افتاد
غریبی برد بر دوشش غریبانه عزیزش را
و زخمی تا ابد، بر بالِ جبریلِ امین افتاد
نعیمه امامی اشلق
- چهارشنبه
- 30
- آذر
- 1401
- ساعت
- 8:44
- نوشته شده توسط
- نعیمه امامی اشلق
- شاعر:
-
نعیمه امامی
ارسال دیدگاه