جا برای واژه ای نو وا کنید
با نیایش عشق را پیدا کنید
پا به پای عشقبازی تا کجا ؟!
تا صدای قاریِّ غار حرا
دور از دنیای خوش رنگ و لعاب
فارغ از حرص و حریصیُّ و حساب
با نوای عالیِّ مردی عجیب
یا حبیبُ یا طبیبُ یا مجیب
عاشقی مکتب ندیده در نیاز
آسمان درهای رحمت کرد باز
القرض شیرین شد آن دم داستان
وحی آمد مصطفی إقرأ بخوان
مصطفی مبهوت و مات و شوکـِّه شد
پرسشی حرف امین مکــِّه شد
من کجا رفتم کلاس و مکتبی؟!
تا بدانم یا بخوانم مطلبی
مرشد حق گفت : این امر خداست
آنکه علمش کامل و بی انتهاست
باز کن کامت به ذکر ناب حق
بر زبان جاری کن آیات علق
آمدم با حکم عرش داوری
بعد از این تو رهبر و پیغمبری
سینه اش گنجینه ی اسرار شد
در مسیر عشق پرچمدار شد
ثبت کرد عرش خدا این لحظه را
مصطفی محمود برگشت از حرا
خانه دار آمد به استقبال او
دید نور تازه ای در حال او
ماجرای دلبر دیرین شنفت
أَشهدی خالصتر از آئینه گفت
بعد از این بانو که نه..... پیش از وجود
پیش از ایجاد و دستور سجود
جنگ دین و کفر هر جا در گرفت
پرچم اسلام را حیدر گرفت
مصطفی بود و علی ُّو نشر نور
صبر و ایثار و فداکاری ُّو شور
بذر ایمان با گذشتش رشد کرد
پشت کفر و شرک و عصیان خُرد کرد
عمر خود وقف هدایت کرد و بس
با خدا بود و خدا را هر نفس.....
شکر می کرد و توانش می گذاشت
تا که ایمان را درون سینه کاشت
رحمت عرش خداوند جلی ست
رهبر دین است و سربازش علیست
روز مبعث روز حق روز خداست
روز دین روز نیایش روز ماست
روز لبــِّیکی برای بندگی
شاهراه مستقیم زندگی
گفتم از لبــِّیک و قلبم می زند
نقش روی دوش خاتم می زند
یاد عمر رحمة ٌ للعالمین
آن سفارشهای ختم المرسلین
کودکی بر روی دوش پیر عشق
تا غروب قصِّه ی دلگیر عشق
کاروان دلبر ما از وطن
می رود بیرون خدایا وای ِ من
کودکی در مهد و طفلی در بغل
تشنگیُّ و روضه ی شهد و عسل
شیعه هر روز و شبش تاب و تب است
روز مبعث هم به یاد زینب است
عید ما روز قرار قافله ست
لحظه ای که انتظار نافله ست
کوچه های شهر و طاق بی کسی
عمــِّه و دلتنگی ُّو دلواپسی
جمعه هایی که امید کعبه نیست
چاره ای جز اشک و آه و ندبه نیست
منجیِّ اسلام ایزد بازگرد
مهدیِّ آل محمــــَّد باز گرد
شاعر : حسین ایمانی
- یکشنبه
- 17
- دی
- 1391
- ساعت
- 19:44
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه