بعد از تو دلم خون و دو چشمم همه دریاست
در خیمهٔ قلبم همه شب سوگِ تو برپاست
آدینهٔ هر هفته، حوالی سحرگاه
در دفتر شعرم دو سه خط روضه مهیّاست
برگشت ورق بعد تو، تاریخ عوض شد
هر جمعهٔ دیماه برایم شب یلداست
لا نَعلمُ مِنکَ به جز از خدمت و اخلاص
وَ نَشهدُ اَنّ که مقامات تو والاست
یک عمر عزادار غم فاطمه بودی
چندیست عزادار تو صدیقهٔ کبراست..
آمادهٔ رزمیم که در مکتب قاسم
در راه خدا کشته شدن شهد مصفّاست
هرچند که امروز سلیمانیِ ما نیست
هر کودک این خاک، سلیمانی فرداست
- چهارشنبه
- 14
- دی
- 1401
- ساعت
- 10:48
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه