ای عاشقان در بیستم ماه جمادی
بر لب بود از لطف حق لبخند شادی
این نکته را گوید ز شادی هر منادی
آمد ز ره بر اهل دل منجی و هادی
امشب در عالم دختر پیغمبر آمد
دخت خدیجه بر علی همسنگر آمد
امشب ز الطاف خدای حی سرمد
برپا شده در هر کجا شادی بی حد
سر زد گلی از بوستان آل احمد
محو گل رخسار او گشته محمد
شامل بر این عالم شده الطاف یزدان
آمد ز بیت مصطفی خورشید تابان
امشب خدیجه مادرش غرق سرور است
بیت محمد غرق در شادی و شور است
مکه زِ یُمن مقدمش دریای نور است
چشم حسودان ولایت کور کور است
امشب نبی چشم از رخ او بر ندارد
از یمن او از سوی حق رحمت ببارد
امشب در رحمت به روی خلق وا شد
تفسیر کوثر،نور و فجرو اهل اتی شد
پیغمبر اکرم ز بند غم رها شد
بر مصطفی از سوی حق کوثر عطا شد
نخل رسالت از کرامت پر ثمر شد
پر بار نخل دین حق از این شجر شد
خورشید عالمتاب دین آمد خوش آمد
هستی ختم المرسلین آمد خوش آمد
جان امیرالمؤمنین آمد خوش آمد
بر شیعیان حبلالمتین آمد خوش آمد
مکه ز یمن مقدمش گلشن شد امشب
عالم ز نور روی او روشن شد امشب
بیت نبی روشن شد از نور جمالش
مادر شده با خنده ای محو کمالش
بالاتر از مریم بود جاه و جلالش
چون رحمه اللعالمین خوی و خصالش
روشن شده امشب زمین زین ماهپاره
از آسمان در مقدمش ریزد ستاره
شام سیه رفت از جهان آمد سپیده
روز ولادت روز مادر روز عیده
آمد در این عالم به احمد نوردیده
زهرا گل پیغمبر اکرم رسیده
او مادر عصمت گل گلزار دین است
او مونس و یار امیرالمؤمنین است
روشن همه عالم شده از نور رویش
لبریز گشته این جهان از عطر و بویش
همچون خدیجه مادرش خلق نکویش
دست خلایق تا صف محشر بسویش
این که عیان است وچه حاجت بر بیان است
او مهربان مهربانان جهان است
تو بر پیمبر فاطمه ریحانه هستی
تو بر خدیجه مادرت دردانه هستی
تو زینت هر بیت و هر کاشانه هستی
حیدر بود جان و تو هم جانانه هستی
تو چون خداوند مبین مشکل گشایی
هم این جهان هم آن سرا امید مایی
محبوبه ی خلاق داور فاطمه جان
ای همسر والای حیدر فاطمه جان
ای شافع صحرای محشر فاطمه جان
نازد به تو شخص پیمبر فاطمه جان
ام ابیها دخت ختم المرسلینی
در بین مادرهای عالم بی قرینی
بر شیعیان مرتضی یار و حبیبی
بر درد بی درمان، تو دارو و طبیبی
گرچه میان خلق این عالم غریبی
بهر شفاعت روز محشر بی شکیبی
از بس که داری بر همه لطف و کرامت
تو دستگیری می کنی روز قیامت
امشب دوباره گشته ام مهمان زهرا
بنشسته ام از لطف حق بر خوان زهرا
شرمنده ام تا محشر از احسان زهرا
امشب بود دست من و دامان زهرا
بر من عطا کن از کرم عیدی میلاد
تا گردد این قلب شکسته از غم آزاد
از بس که شادم با ولایت مست مستم
درهای غم را بر رویم از پیش بستم
در محفل شادی آل الله نشستم
باشد عزیز مصطفی سوی تو دستم
ای که تو هستی تا به محشر تکیه گاهم
امشب به حق زینبت بنما نگاهم
من ذره ای هستم تویی ماه منیرم
تو مادر من هستی و حیدر امیرم
از کودکی در دام عشق تو اسیرم
امشب دوباره آمدم عیدی بگیرم
با یک نگاه مرحمت دردم دوا کن
مادر بیا امشب برای من دعا کن
تو هر گره وا می کنی با یک نگاهت
هر چشم بینا می کنی با یک نگاهت
هر قطره دریا می کنی با یک نگاهت
اهل تولا می کنی با یک نگاهت
بعد از خدا دیگر کسی جز تو ندارم
امشب نگاهی کن تو بر این حال زارم
داده خدا از لطف خود بر من سعادت
دل بسته ام بر تو من از روز ولادت
دارم ز الطاف خدا بر تو ارادت
سائل شدن بر خانهات گردیده عادت
امشب نگاهی کن ز رحمت بر دل من
با یک نگاه تو شود حل مشکل من
مهر و ولای تو بود گنج و دفینه
عشق شما هدیه زِ خلاق مبینه
قبر نهان و مخفی ات باشد به سینه
دارم دلی آکنده از عشق مدینه
در آرزوی دیدن خاک بقیعم
گردی به روز واهمه مادر شفیعم
من بنده ی درگاه خلاق مبینم
عبد و غلام دخت خیرالمرسلینم
من از محبان امیرالمؤمنینم
مهر و ولای مرتضی گردیده دینم
هستم (رضا) و شامل لطف خدایم
ریزه خور خوان شهید کربلایم
- چهارشنبه
- 21
- دی
- 1401
- ساعت
- 15:50
- نوشته شده توسط
- الهه سادات گلچین حسینی
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه