تا عمه را با غصه تنها می گذارم ..... اهل حرم را پشت سر جا می گذارم
صد بار اصرار مرا رد کرد تا من ..... بر قفل دستش نام زهرا می گذارم
با اشتیاقی یک نفس در کام گودال ..... بهر نگاه آخرت پا می گذارم
بالا و پائین می رود شمشیر و نیزه ..... پا در میان خون دریا می گذارم
در روبروی رعد این شمشیر براّن ..... شاید بیفتد دستم اما می گذارم
تا پنجه ات را بین موهایم ببندم ..... بر سینه ی زخمت سرم را می گذارم
من ازنژاد استخوانهای صبورم ..... من پا به جای پای بابا می گذارم
مدیون تو باشم اگر زنده بمانم ..... حسرت به جان صبح فردا می گذارم
- دوشنبه
- 18
- دی
- 1391
- ساعت
- 14:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه