به درگه تو روسیاهم
آمده با کوه گناهم
از کرمت نما نگاهم
بر گنه خود کردم اقرار
الغوث خلصنا من النار٣
دوباره دعوتم نمودی
صاحب نعمتم نمودی
دورم ز غفلتم نمودی
کردی مرا یا رب تو بیدار
الغوث خلصنا من النار٣
یا رب کسی جز تو ندارم
خزان شده بی تو بهارم
نگه نما بر قلب زارم
یا رب تویی محرم اسرار
الغوث خلصنا من النار٣
با این همه جرم و خطایم
از کرمت کردی صدایم
از رنج و غم بنما رهایم
آمده ام با جرم بسیار
الغوث خلصنا من النار٣
تو صاحب صبر و شکیبی
بر درد من یا رب طبیبی
مرا تو یاور و حبیبی
بنگر به من هستم گرفتار
الغوث خلصنا من النار٣
وای از من و این غفلت من
کم شده دیگر فرصت من
بنگر به حال حسرت من
یا رب منم عبد خطاکار
الغوث خلصنا من النار٣
خود آگهم اهل عذابم
باید کنی یا رب عقابم
بار دگر بده جوابم
یا رب تویی مرا مددکار
الغوث خلصنا من النار٣
غرق گنه، طاعت ندارم
جز جرم و معصیت ندارم
بهر عذاب طاقت ندارم
روزم شده همچون شب تار
الغوث خلصنا من النار٣
ریزد سرشکم همچو دریا
با تو کنم دوباره نجوا
شرمنده ام از تو خدایا
بنگر تو بر حال من زار
الغوث خلصنا من النار٣
- شنبه
- 27
- اسفند
- 1401
- ساعت
- 15:28
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه