تا که تو را کردم صدا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم نگاهم کن خدا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که هستم بی وفا
دعوت شدم در این سرا
بنگر به حال من خدا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که ای حی مبین
هستی شفیع المذنبین
یا رب مرا عفوم نما
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم منم غرق گناه
بر درگه تو روسیاه
آمد زِ سوی تو ندا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که من بی قیمتم
عمری شده در غفلتم
بی تو شوم یا رب فنا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که من تنها شدم
غرق در این دنیا شدم
از مرحمت بخشا مرا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم منم اهل عذاب
بر من بده یا رب جواب
تا از گنه گردم جدا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که من بی فرصتم
غافل ز لطف و رحمتم
بار دگر کردی صدا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم ندارم طاعتی
بهر عذابت طاقتی
کی می شوی از من رضا
گفتی که بخشیدم بیا
عمر خودم را باختم
اما تو را نشناختم
دارم به سویت التجا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم منم عبد فقیر
از مرحمت دستم بگیر
درد مرا بنما دوا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که من دل خسته ام
با یاد تو بنشسته ام
گرچه بدم خوبم نما
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که من آلوده ام
بر درگهت سر سوده ام
ره توشه ام جرم و خطا
گفتی که بخشیدم بیا
گفتم که هستم بنده ات
غرق گنه شرمنده ات
بنما نظر بر این (رضا)
گفتی که بخشیدم بیا
- شنبه
- 27
- اسفند
- 1401
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه