لحظههای آخر و احساسِ غربت میکنیم
ای خدا داریم کمکم رفع زحمت میکنیم
درگذر از ما اگر بزم تو را بَرهَم زدیم
پیشِ تو از حال و روزِ خود شکایت میکنیم
معصیت کردیم و رفت از یادمان مهمانیات
میزبانی کردی! احساس ِ خجالت میکنیم
"یا غیاثَ المُستغیثین" گفته و با التماس
با همین دستان ِ خالی عرض حاجت میکنیم
یا رفیقَ، سَیدي، مَن لا رفیقَ غیرِ تو
سودِ بسیاری از این نوع ِ رفاقت میکنیم
ما به ماهِ تو، به إعجازِ سَحَر دل بستهایم
بیشتر از قبل وقتی کسبِ رحمت میکنیم
سفرهٔ افطارهای آخرین است و مُدام
با تو داریم از قبولِ توبه صحبت میکنیم
راستی بخشیدی آخر یا نه؟! ما را ای کریم
درگذر حالا که مستأصل صدایت میکنیم
ما به شبهایِ مناجات ِ تو عادت کردهایم
بعد از این با گریه هَرشَب با تو خلوت میکنیم
عهد میبندیم با تو زیرِ ایوان نجف
بعد از این، جانِ علی بهتر عبادت میکنیم
**
جانِ آقایی که میگفتند رو به زینبش
از حسینت هر چه میخواهیم غارت میکنیم
سر به روی نیزه، انگشتر به دستِ ساربان
در دل از این داغ، احساس ِ حرارت میکنیم!
- پنج شنبه
- 31
- فروردین
- 1402
- ساعت
- 11:40
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه