گریه کند برای تو بی اختیار، چشم
بخشید از این جهت به بشر کردگار، چشم
نذر نگاه سوی تو میشد تمامشان
گر داشت نوکر تو هزاران هزار چشم
کمتر شود از آتش دوزخ هراس او
هر قدر بیشتر بشود آبدار، چشم
لطفاً زمان مرگ قدمرنجه کن بیا
چشمش به راه توست میان مزار، چشم
گفتند به وضوح نظر میکنی به ما
هرگاه میشود وسط روضه تار، چشم
تا که شنید زخم تنت بیشمار بود
خون گریه کرد پای غمت بیشمار، چشم
**
زینب تمام راه، نگاهش سویِ تو بود
او برنداشت از تویِ نیزهسوار، چشم
- پنج شنبه
- 31
- فروردین
- 1402
- ساعت
- 11:47
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه