• دوشنبه 3 دی 03

 وحید محمدی

شعر مناجاتی -حضرت زینب (س) -(بیچاره‌ام، دل خسته‌ام، زارم، نزارم)

619


بیچاره‌ام، دل خسته‌ام، زارم، نزارم
باز آمدم چون ابر بارانی ببارم

قلب سیاه و چشم خشک آورده‌ام من
اشکم نمی‌آید، گره خورده به کارم

غیر از گناه و معصیت انگار اصلاً_
کاری نمی‌آید از این چشمان تارم

حرف جدایی را نزن، دق می‌کنم من
من که به جز این خانه جایی را ندارم

چیزی به جز بار گنه بر شانه‌ام نیست
بار مرا بردار که افتاده بارم

هی قول توبه می‌دهم اما چه سودی
دیگر به قول خویش اطمینان ندارم

من را بسوزان اعتراضی که ندارم
نا اهلم و می‌دانم اصلاً اهل نارم

بد جور دلتنگ غروب کربلایم
ای کاش می‌شد سر بر آن تربت گذارم

این روزه‌ها، روضه به‌پا کردند در من
این روزها یاد لب خشک نگارم
**
قربان آن خواهر که پای نیزه می‌گفت:
حالا ببین بر ناقه‌ی عریان سوارم

یک روز عباسِ علی دور و برم بود
حالا به شمر و حرمله افتاده کارم

  • پنج شنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران