دل به ولای تو اگر داده ام
دست خودم نیست بر این زاده ام
شکر خدا میکنم هر روز و شب
بر در دربار تو افتاده ام
دیده به راهت بود ای نازنین
نامه برایت که فرستاده ام
از غم هجرت جگرم خون بود
پر شده از خون جگر باده ام
فکرم همین است ببینم رخت
من به تماشای تو در جاده ام
ذکر لبم گشته دعای فرج
فرش قدومت شده سجاده ام
یوسف مصری و به دستم کلاف
بر سر بازار تو ایستاده ام
گردم و گردم به سر کوی تو
دست تهی دارم و آزاده ام
( ماه پریم) شاعر بی ادعا
عاشق شعر و سخن ساده ام
- شنبه
- 17
- تیر
- 1402
- ساعت
- 16:16
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا ماه پری زنجانی
ارسال دیدگاه