انتظارت عاقبت خانه خرابم می کند
درد هجران ای نگارا دل کبابم می کند
همچو خوبانت ندارم چشم دل اقای من
آگهم این ظلم را بر من حجابم می کند
موجب ننگم درون عاشقانت یوسفا
واله ام از رهگذر عاشق خطابم می کند
مست عشقت می شوم گاهی بدون ادعا
اهرمن زیبنده ی کهنه شرابم می کند
می زنم در تا ببینم یار خود را عاقبت
چوبه ی در هم مرا آن دم عتابم می کند
روسیاهم پیشتان شرمنده از کردار خویش
یک نگاهت یوسفا عالی جنابم می کند
پر شده پرونده ام از معصیت ها وخطا
دل خوشم از آنکه لطفت بی حسابم می کند
- شنبه
- 17
- تیر
- 1402
- ساعت
- 18:49
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبادی طارمی
ارسال دیدگاه